پیش درآمد: اسلام از دوران پیدایش خود در معرض حملات و نبردهایی دیوانهوار قرار داشته است. همانطور که کفار قریش در راه تخریب چهرهٔ پیامبر بزرگوار تلاش میکردند و گروهی از یهودیان، احزاب کفر را برای نبرد علیه حکومت اسلامی در مدینه تحریک میکردند، مسلمانان نیز امروزه در همهٔ زمین در معرض شکنجه و خشونت و قتل و تنگنا قرار دارند و در کنار آن، اسلام نیز با نبردی فکری و پی در پی مواجه است که از خاورشناسان آغاز و از گروههای تبشیری گذشته و به ایستگاه الحاد جدید و قرائت «معاصر» از نصوص رسیده است. از آنجایی که این دین، دین بزرگی است و خداوند آن را از تحریف نصوصش حفظ کرده است، هدف اصلی همهٔ این تلاشها خالی کردن این نص از معنا و محتوای فکری آن است که منبع قدرت و عزت و آزادی کامل عقل است. ادعای «قرائت معاصر» این هدف را به نام دین انجام میدهد. چرا که «دشمنان این دین دانستهاند که خداوند حفظ نصوص وحیین را بر عهده گرفته است و این نصوص صبح و شام خوانده میشود، از این رو راهی نداشتند جز وارد شدن از مدخل تحریف معانی نصوص شرعی».[۱] کتابها و پژوهشهای بسیاری در نقد این قرائت معاصر منتشر شده است که هر یک به روشی و با توجه به مخاطبِ خود و از زاویهٔ خود به آن پرداختهاند. تنی چند از پژوهشگران، گفتمان محمد شحرور را به زیر ذرهبین نقد بردهاند؛ یکی از برجستهترین نوشتههایی که به شکل موضوعی وی را مورد نقد قرار داده، کتاب «تخم خروس» نوشتهٔ یوسف الصیداوی و کتاب «مارکسلامیسم و قرآن» اثر محمد صیاح المعراوی و «تناقض قرائت معاصر» نوشتهٔ منیر محمد طاهر الشواف است. اما اکنون به معرفی کتابی میپردازیم که توسط یوسف سمرین در نقد گفتمان «شحروری» نوشته شده و توسط مرکز «دلائل» ضمن سلسلهٔ «اطروحات فکریه» به چاپ رسیده است: تلفیق ورشکسته، نقد گفتمان محمد شحرور. معرفی کتاب: این کتاب، پژوهشی انتقادی از گفتمان «روشنگرانه» یا «قرائت معاصر» از قرآن و اسلام است که در نمونهٔ گفتمان محمد شحرور نمود یافته است. نویسنده برای این هدف به چندین کتاب از دوازده نوشتهٔ شحرور مراجعه کرده و تلاش کرده تا مهمترین منابع و ویژگیهای گفتمان او و میزان هماهنگیاش با شعارهای وی را آشکار سازد بدون آنکه در این نقد به همهٔ جزئیات بپردازد. نویسنده در عنوان کتابش به «تلفیق» اشاره کرده که معنایش «خلط غیر منظم آرای فلسفی و مقدمههای نظری و برآوردهای سیاسیِ متفاوت است که غالبا در تعارض قطعی با یکدیگرند».[۲] اکنون با نگاهی به این کتاب همراه با توضیح و پارهای مثالها به اِبراز ویژگیهای این گفتمان «روشنگرانه» خواهیم پرداخت. ویژگیهای گفتمان «قرائت معاصر» از نصوص: به تخمین من، بارزترین ویژگیهای این گفتمان «روشنگرانه» که شعار «قرائت معاصر» را به دوش گرفته است، در این موارد خلاصه میشود: ۱- شعارهایی خالی از محتوا: محمد شحرور شعارهایی بسیار و براق را در برابر مخاطبان خود به نمایش میگذارد و هالهای از علمیت و دقت را بر گرد این گفتمان شکل میدهد و آن را فراتر از نقد نشان میدهد، علیرغم آنکه به این شعارها عمل نمیکند. چه این شعارها مربوط به قرائت معاصر باشد یا به روشمندیای که مدعی است در کتابهایش به آن عمل میکند. نویسنده میگوید: «با شوکی که مدرنیسم وارد کرده صرف سخن از «قرائت معاصر» در دل بسیاری از خوانندگان حالتی از هیبت و احترام برمیانگیزد یا میشود گفت هالهای از عظمت که تخصصهای آکادمیک را در بر میگیرد و آن را فراتر از جستجو و بازبینی قرار میدهد، تا چه رسد به پرسشگری و نقد».[۳] وی همچنین میگوید: «شحرور بارها دربارهٔ روش خود در کتابهایش سخن گفته و به ویژه در مباحث مربوط به زبانشناسی، اما در حقیقت کتابهایش حاوی منطومههایی پنهان است که حاکم اول در ترجیح و رسیدن به نتیجه است. با این حال این منظومههای پنهان در معرض تحریف و عدم وضوح است چرا که او آنها را از منابع اصلیاش نقل نمیکند».[۴] وی سپس در ادامه میگوید: «اما چنان که به نظر میرسد روشمندی ظاهری چیزی نیست جز پردهای برای پوشاندن دیدهٔ انتقادی و جلوگیری از آشکار شدن منظومههای فکری پنهان».[۵] نویسنده بیان میدارد: «هنگام بررسی آنچه نویسنده دربارهٔ روشمندی مبتکرانهٔ خود گفته است، مشخص میشود که او چندان به آن پایبند نیست و حتی اگر بنابر آن عمل کند به تولید چیز مفیدی نمیانجامد چرا که در عمل تنها مجموعه شعارهایی است که از علوم و معارف، تنها اصطلاح آن ـ نه مضمون ـ را برگرفته است».[۶] این شعارها با مضمونی که وی در این قرائت «معاصر» ارائه میدهد هماهنگ نیست، بلکه محصول او مخلوطی است از اندیشهها و فلسفههای قدیمیِ در حقیقت متناقض که با یکدیگر تلفیق شده است. همینطور وی بسیار دورتر از روشی است که آن را اعلان میدارد، چه از نظر مباحث زبان شناسی (به کتاب تخم خروس مراجعه شود) و چه از منظر روشمندی علمی، سخن او چیزی نیست جز زیادهگویی و عدم نقل از منابع اصلی بدون آنکه از صحت آنچه نقل میکند اطمینان یابد. با همهٔ اینها او شعار «نقد» را بلند کرده و گفتمان خود را فراتر از انتقاد نشان میدهد. ۲- قرائتی که معاصر نیست: تلاش یوسف سُمرین در این کتاب، جستجوی منظومههای پنهان یا منابع این قرائت است که صاحبش آن را معاصر مینامد تا در پایان آن را مخلوطی از جهمیگری و داروینیسم، همراه با مارکسیسم و حلولیگری و ارزشهای غربی و ارسطوگرایی و دیگر منظومهها بیابد. بیآنکه بخواهیم وارد جزئیات و تناقضهای او شویم، شُحرور از جهمیگری این را قرض گرفته که الله یک «چیز» نیست بلکه مجرد است و ایمان به اینکه الله یک «شیء» است را شرکی نابخشودنی به شمار میآورد و میگوید: «اشیاء همان موجوداتی است که عملا وجود دارند»، بنابراین، این خدایی که آن را مجرد (انتزاعی) میداند عملا وجود ندارد. شحرور به همان استدلالهای جهمیه استناد میکند، چنانکه از آنان مقولههایی جز این نیز نقل میکند. شحرور از عقاید و ادیان تفاسیری مبنی بر داروینیسم ارائه میدهد اما «مفهوم تکامل نزد وی مختلط و ناهماهنگ است. او با لهجهای داروینی از تکامل سخن میگوید، اما ناگهان میگوید: «با تکامل ابزار تولید…» و ناگهان با بیانی شبیه به مارکسیستها سخن میگوید! با اینکه مارکسیسم و داروینیسم دو منظومهٔ متفاوت از یکدیگرند اما او، این دو را با هم تلفیق کرده است».[۷] همین را میتوان دربارهٔ سخن او در مورد مقالاتی گفت که برخی از آنها نزدیک به حلولیگری و وحدت وجود است و پس از آنکه خداوند را مجرد و در تضاد با موجودات دانسته به این اقوال پناه آورده است. همانطور که تلاش دارد اسلام و فطرت را پس از تخلیهاش از شعائر و ارکان ایمان، همان ارزشهای غربی بداند. شحرور میگوید: «فطرت انسانی… نمایندهٔ جانب عقلانی در انسان است، یعنی نمایندهٔ مجموعهای است که در آن قواعد قانون طبیعی با مفهوم غربی [حاکم] است».[۸] و اینگونه با نقل از اندیشههای کانت، انسان را در ذات خود هدف میداند و با تعجب میپرسد: «عجیب این است که کنفرانسهای فقه اسلامی شروطی را برای پذیرش پیمان حقوق بشر وضع کردهاند مبنی بر اینکه آن را به زیر سلطهٔ ضوابط شریعت قرار دهند».[۹] او پا را از این فراتر نهاده و اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر را بهترین جلوهٔ برتر دانستن کلمه الله میداند،[۱۰] و همهٔ پارلمانهای جهان را در دایرهٔ تشریع الهی به حساب آورده[۱۱] و آن را شکل نوین سنت نبوی میداند.[۱۲] وی ما را به پیش از میلاد میبرد تا مقولههای ارسطو در تصور او از خداوند را برگیرد و سپس به قرن هجدهم بازمیگردد تا بخشی دیگر را از کانت قرض بگیرد و سپس هر بار این جمله را تکرار کند که: «با چشمانی معاصر به تنزیل حکیم مینگریم». ۳- تناقضهای پی در پی، جهل و دروغ: از آنجایی که محمد شحرور تلاش دارد در گفتمان خود چندین نظریهٔ وضعی را یکجا سازد ناگزیر باید دچار تناقضهای پرشمار شود، افزون بر اینکه اندیشههای وی ذاتا متناقض است، مانند توصیف وی که پارلمانها را در حیطهٔ تشریع الهی میداند یا آنکه که میگوید: «مجال آزادی دینی برای همه باز است و این حق هر انسانی است که پیرو هر دینی که میخواهد شود، زیرا همهٔ آیینهای دینی، از اسلام است».[۱۳] چنین سخنی ذاتا متناقض است و لازمهاش این است که چند چیز متناقض را یک چیز بدانیم که این مستحیل است. با این حال خود شحرور در تلهٔ تناقض میافتد آنجا که ابن عربی را اینگونه توصیف میکند که او اسلام را به تمسخر گرفته است، زیرا میگوید: در عبادت هیچ معبودی، جز خدا پرستیده نشده است، با وجود آنکه میان سخن ابن عربی و آنچه شحرور میگوید تفاوتی نیست. تناقضهای وی در این حد متوقف نمیماند. شحرور شخصی است پر از تناقض که دربارهٔ تصورش از خداوند متناقضها را یکجا میکند، همچنین دربارهٔ علم خداوند میان علم کلی و علم به جزئیات و جبریگرایی یا اختیار انسان و در پذیرش و رد برخی از افکار دچار تناقض میشود و یک چیز را گاه نفی و گاه اثبات میکند و یک اندیشه را یکجا میپذیرد و سپس فراموشش کرده و جایی دیگر نقیض آن را اثبات میکند. فراتر از این، جهل فضاحتبار محمد شحرور آنجا آشکار میشود که میان ابوموسی اشعری (صحابی) و ابوالحسن اشعری (متکلم) مرتکب خلط میشود و سخنی را از ابوالحسن اشعری نقل میکند و آن را به ابوموسی اشعری صحابی نسبت میدهد و سخنانی را به امام شافعی نسبت میدهد که اثری از آن در نوشتههای شافعی نیست و جایی دیگر اعتقاد خودش را به معتزله نسبت میدهد. او گاه از روی جهل و گاه به دروغ ادعاهایی را مطرح میسازد تا به علمای امت ایراد وارد سازد. ۴ـ علیه ثوابت: این عنوانِ فصل نخست این کتاب است. نویسنده آشکار ساخته که چگونه محمد شحرور قصد بازبینی ثواب و اصول اسلام را دارد و رای به عدم صلاحیت آن میدهد. او سپس بعد از رها شدن از ثوابت سعی در بنیان نهادن اصولی جدید را دارد و از برجستهترین نشانههای این اصول جدید این است که پیامبر صرفا یک مبلغ است که از قرآن چیزی نمیداند و آن را نمیفهمد و اینکه وجود الله یک وجود موضوعی نیست و ایمان به وجود الله دلیلی ندارد و شک در وجود خداوند بر مسلمان واجب است و اینکه کلام الله عین معانی است، همراه با خلط و تناقض و تلفیق فراوان. پایان: این گفتمان واقعا گفتمانی ورشکسته است که فایدهای از آن انتظار نمیرود و به بنیان عقیدتی متکامل و نظریهٔ هماهنگی نمیانجامد و این چیزی نیست جز نفرین تلفیق و نبرد شعار و برچسب. زید اولادزیان ـ ترجمه: بینش منبع: مرکز یقین [۱] محمد صالح المنجد، بدعة إعادة فهم النص (۱۵). [۲] از مقدمهٔ «تلفیق ورشکسته» به نقل «دایرة المعارف فلسفه» تحت نظارت روزنتال (۵۲۴) با تغییر و تصرف. [۳] تلفیق ورشکسته (۷۹). [۴] پیشین (۸۰). [۵] پیشین (۸۰). [۶] پیشین (۸۰). [۷] پیشین (۸۹). [۸] پیشین (۸۰). [۹] الدین والسلطة (۴۱۰). [۱۰] الإسلام الأصل والصورة (۱۹۶). [۱۱] الإسلام والإنسان (۲۳). [۱۲] الإسلام الأصل والصورة (۶۸). [۱۳] الإسلام والإنسان (۱۲۴).
نظرات